مقالات » شخصيت‌ها » علما و روحانيون » مرشد نوش آباد

مرشد نوش آباد

اصطلاحاً اگر عالِم نبود، در حقیقت و معنا، عالَم بود. حجت الاسلامش اگر نمی گفتند، حجت خدا بر مسلمانان

تاریخ ثبت : دو شنبه 20 آبان1392


تعداد بازدید : 5586


مرشد نوش آباد

  • اشاره

سرشت انسان ها از انس است؛ با هم دوست می شوند، الفت می گیرند، می نشینند، می گویند، می خندند و غم هم می خورند، بر می خیزند و از هم جدا می شوند و دوباره به یاد یکدیگر زمان را سپری می کنند.

با بعضی ها زود انس می گیرند، با برخی دیرتر.

بعضی را سریع می شناسند؛ اما شناخت بعضی ها نیاز به زمان بیشتری دارد.

برخی انسان ها چهره ای نورانی دارند؛ زبانشان چشمه ای است متصل به دریا؛ دریای دلشان پر است از مروارید علم و مرجان حکمت.

و صید این همه گوهر و گنج، دل و جان می خواهد.

دل اگر بسپاری به امواج این دریا، دُر یابی.

توفیق یار شد دقایقی را در خدمت مردی نشستیم که از قبیله عاشقان بود و از تبار عارفان. اصطلاحاً اگر عالِم نبود، در حقیقت و معنا، عالَم بود. حجت الاسلامش اگر نمی گفتند، حجت خدا بر مسلمانان بود.

نوش آباد، خیابان امام، روبروی کوچه ورقاده، کوچه ای است مزیّن به نام روحانی شهید علی محمد بیگی. پدر این شهید بزرگوار در همین کوچه ساکن است. او که داغ دو فرزند خود را دیده است، اینک دو سه سال است که با مرگ همسر خود تنهایی را مونس خود قرار داده است.( علی اصغر، نام پسر دیگر مرشد است که از دنیا رفته است. او جانباز دوران دفاع مقدس و دارای مدرک کارشناسی ارشد بوده است.)

حاج غلامرضا بیگی مشهور به مرشد.

از او می خواهیم برایمان درباره خود بگوید و استادش حاج آقامیرزا جلال زادگان.

سخن را چنین آغاز می کند:

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی خیر خلقه محمد و علی اهل بیته الطاهرین اما بعد حقیر اصالتاً بیرجندی هستم. وقتی اومدم اینجا، اول محرم بود. چند روزی اینجا موندیم. خواستم برم به مملکت، اینها گفتند که تصمیم گرفتیم اینجا عیالی برات پیدا کنیم. خلاصه وسیله فراهم شد و همون شب ازدواجم جلال زادگان تشریف داشتند با آقاش مرحوم آقا جلال و بیست و پنج نفر افراد دیگه که اهل نوش آباد بودند و الآن نیستند. بعد از برگزار شدن جلسه عقد، کم کم با حاج آقا میرزا تماس گرفتم و برخی از اوقات به فیض حضورشون نائل می شدم؛ به خصوص در منزل. بعد ایشان جلسه «جامع المقدمات» تشکیل داد؛ همون حسینیه توی ده. از جمله افرادی که در جلسه کتاب جامع المقدمات شرکت کردند و شرکت کرده بودن یکی اش آقای جعفر قلی اشرفی بود که فوت کرده، حاج سید حاتم سکوت بود که فوت کرده، حاجی اصغر مجنونیان بود که فوت کرده، حاجی محمد مجنونیان بود که فوت کرده، کسی که هست در حال حاضر، حاج احمد ساجدی ایشان هم در این جلسه شرکت می کرد. تا سیوطی خواندیم از اینجا آقا مریض شد، خونه خوابید و به درد پا مبتلا شد؛ اما حقیر ولش نمی کردم تو خونه هم می رفتم از قرآن و مسائل عربی و علمی سؤال می کردم؛ تا اینکه بعداً جلسه دعای سمات در عصرهای جمعه تشکیل دادیم و ایشان تشریف می آوردند و از هر جهت صحبت می کردند برای مردم. بنده هم که بودم. چند سالی این دعا ادامه داشت و تعطیل شد و حقیر ولش نکردم؛ کار به جایی رسید که ایشان خیلی علاقه به بنده پیدا کرده بود ...

*****

خلاصه اینکه حافظه مرشد هشتاد و سه ساله، گنجینه ای از مطالب مفید است که همه آنها را از حاج آقامیرزا به یاد دارد او می گوید:«کمتر مجلسیه که حقیر یه حدیث، یه مطلب، از ایشان تذکر ندهم.»

در این نشست هم مطالب زیادی از حاج آقا میرزا برای مان گفت؛ آیه، حدیث، شعر و ... ؛ سخنانی که حکایت از اندیشه ناب او دارد و عمق معرفت او به ربّ الارباب و اولیای اولو الألباب. (و این مقال، مجال بیان آن همه نیست.)  

*****

  • یا مهدی

مرشد که در آغاز این دیدار از ما با نام مقدس امام زمان (عج) استقبال کرد، پایان سخن خود را نیز به امام زمان ارواحنا فداه اختصاص داد و گفت:

«حدوداً چهل سال است ما از همون سابق که عقلمان نمی رسید مخلص این خانواده عصمت و طهارت بودیم. یه شب رو به گازران می اومدیم، فکر امام زمان افتادیم که:"چه مفهومی دارد که ما امام زمان را نمی بینیم؟" شاید یه قدری رگ دیوانگی هم داشته باشم. پریشب هم در اینجا ما که نمی توانیم چهل شب بنشینیم و نماز بخوانیم و ... ما چیز حاضر کرده می خواهیم بخوریم؛ در یک کلام، نتیجه ی اون جریان حالا نمی خواستم بگم به خدای یگانه شب خواب می دیدم که از روی زمین مثل مرغی که پرواز می کند پام به زمین نمی نشیند فهمیدم که توجه آقا بوده است.

چهل سال پیش، رفتم تو حرم، آن قدر "یامهدی یامهدی"... چنان می گفتم "یا مهدی" که از نظر معنا جای داشت که سقف اتاق، تکان بخورد. خسته شدم تو اتاق خوابیدم. خروس، پاس اول را خوانده بود، خواب رفتم یه نفر اومد گفت که حسینیه بالا ده -که اون وقت، اثری ازش نبود-  مجلس حضرت رضا علیه السلام تشکیل داده اند. گفتم خیلی خوب میریم. از سمت حمام خزینه که دربی ندارد، از اینجا وارد شدیم دیدیم آیت الله مدنی اینجا نشسته بود یک حوض هم وسط بود یک جوی آب هم از این طرف می رفت اون طرف سرازیر می شد. ده پانزده تا سیب درختی خیلی تر و تمیز، دور این حوض چیده بود. این حوض آب نداشت. خواستم دست آقا را ببوسم، دست آقا را بوسیدم و حالا عقب عقب دارم بر می گردم که مزاحمت ایجاد نکنم. یک دانه از این سیب ها را به من داد به اندازه ای که داخل دهان قرار بگیرد، در دهانم قرار دادم عرض کردم آقا نمی شود خورد فرمودند بلی. دیگه بقیه اش بماند، آقا. این را هم آنجا بر اثر توسل به امام زمان پیدا کردیم.»

مرشد در وقت خدا حافظی هم دو نصیحت کردند یکی این که تشریفات را کم کنید و دوم این که یک جای مخصوص در خانه برای ارتباط با امام زمان اختصاص بدهید.

*****

  • ویژگی ها

مرشد که نیم قبایی می پوشد و کلاهی بر سر می گذارد و خود را به عبا می پیچد، منبر وعظ و خطابه دارد و به ارشاد عامه مردم می پردازد. وقتی از او می پرسم: آیا در منبر از فن آواز هم استفاده می کنی؟

جواب می دهد: ابدا، کار به آواز ندارم؛ همون سخنی که می گم اثر دارد.

و در ادامه می گوید: مردم تشنه مسأله اند، المعروف بقدر المعرفة، مردم تشنه مطلبند. آواز به درد روزگار..

او امامت مسجد و جماعت را مسؤولیتی بس سنگین می داند و در جواب سؤال ما که: امام جماعت هم بوده ای؟

می گوید: این کار من نیست آقا!

و وقتی می گوییم: خب به هر حال، محضر آقای جلال زادگان بوده ای؟!

پاسخ می دهد: بودم. این کار را من قبول نکردم و نمی کنم؛ چون زیر بار این کار نمیرم. این کار کوچکی نیست آقا. آن قدر مسؤولیت دارد؛ نه یکی، نه دو تا، نه صد تا، یک حمد و سوره درست خواندنش آقا، مسؤولی که 28 مخرج برای ادای حروف باید آماده باشد. گرفتاریه، آقا.

از نکات جالب این که او با این سن و سال، بسیار متواضع است؛ متواضعانه می نشیند و با لحنی آرام، سخن می گوید و از سؤال کردن از کوچک تر، باکی ندارد و زیاده مقید به رعایت آداب اسلامی است؛ از استقبال گرمش بگیر تا بدرقه اش که ما را تا سر خیابان همراهی کرد و هر چه اصرار کردیم که شما خودتان را به زحمت نیندازید فایده نداشت.

*****

تاریخ دیدار: جمعه 19 آذر 1389 / 4 محرم الحرام 1432